اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی در اسلام (ابراهیم غلامی)
اندیشه های سیاسی عارفان و بزرگان و دانشمندان در اسلام از ابتدا تا کنون

 در حالیکه منشأ اهل الرأی حنفی ها و شافعی ها- عمدتاً عراق بود که تحت تأثیر حوزه فرهنگی ایران و سابقه تمدنی قبل از اسلام در ایران اهمیت بیشتری به مباحث عقلی می دادند. ابن تيميه حنبلي به حرمت كلام ومنطق داده است در مقابل بر اجراء مناسك و شريعت دين مانند آنچه که در صدر اسلام رواج داشت التزام و اصرار دارند. (منشأ تفکر سلفی و وهابیت معاصر)

متفکران اشعری بین مردم به تقید و دیانت قوی تری شناخته می شدند تا معتزله که اهل چون و چرا کردن بودند لذا نفوذ اجتماعی گسترده تری نیز پیدا کردند.

تبليغات سياسي و اجتماعي رواج تفكر اشعريون

1)       گرفته شدن انديشه تغيير از انسان و رواج سازگاري (به عقيده اشعريين تغيير دادن شرایط،  نشانه نپذیرفتن مشیت الاهی و گستاخي در برابر اراده و حکمت خداوند است)

2)       تسلط ظالم(به عقيده اشعريين روي كار آمدن ظالم،  امتحان الهي است براي سنجش صبر بر مصيبتِ ستمکار)

3)       ظلم پذيري(خود كرده را تدبير نيست،  اين ظلم كه بر سر ما آمده نتيجه عمل خودمان است و بايد منتظر باشيم كه خدا خودش هر وقت بخواهد نجاتمان بدهد)

4)       برداشت منحط از مفهوم عمیق توكل و واگذاری امور به خداوند؛ که امام محمد غزالي اوج اين برداشت را دارد. که رواج این بی عملی و بی تحرکی باعث شد تمدن اسلامي از رشد باز مانده و راكد شود و از پويايي و جولان بیفتد.

شهید مطهری: «پيروزي مكتب اشعري براي جهان اسلام گران تمام شد. اين پيروزي،  پيروزي جمود وقشرب گرايي برحريت(آزادي فكر و انديشه بود). »

معتزله:

شهید مطهری: «روش اعتزال در حقيقت عبارت بود از بكار بردن استدلال و منطق در فهم و درك اصول دين و اين به معناي اعتقاد به حجيت،  حريت و استقلال عقل است. هم چنین معتزله بر این باور بودند که انسان افعال را به اراده خود انجام مي دهد در حالیکه اشاعره معتقد بودند بدون اراده خدا هيچ امري انجام نمي شود. بديهي است عامه مردم كه اهل تعقل،   تفكر و تجزيه و تحليل نيستند،   همواره « تدين » را مساوي با« تعبد » و تسليم فكري به ظواهر آيات و روايات مي دانند مخصوصاً اينكه علماي دين هم بر اين امر دامن بزنند و واقعاً به ظاهر گرايي خويش مومن و معتقد باشند. خصوصاً اگر سياست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمايت كند.  

 

 

انديشه سياسي خوارج:

شهید مطهری: جرقه هاي اوليه آنها مربوط به دوران خليفه سوم است که در جنگ صفين (بهانه صفين: خونخواهي معاويه برای قتل خليفه سوم) سرباز كرد،  صحابه و بزرگان قريش را كافر مي دانستند. در جنگ جمل به دو دلیل اولين مخالفتها را با حضرت امیر (ع) بروز دادند: دستور ایشان برای آتش زدن شتر منتسب به پیامبر را داد و اينكه نگذاشتند كسي از جنگ جمل غنيمتي ببرد. در جنگ صفين هم ابتدا حضرت امیر را به صلح و مذاكره وادار کردند و بعد كه نتيجه مطلوب حاصل نشد از حضرت خواستند توبه كند و چون توبه نكرد وي را مشرك خواندند كه چرا ایشان شعار و ايده‌ لا حكم الا ا. . را كنار گذاشته و به حكميت تن داده است .

اعتقادات خوارج :منشأ اعتقادات خوارج ازدياد فسق و فجور وگناهان كبيره،  ظلم و نابرابري در جامعه پس از پيامبر مخصوصاً در زمان حكومت بني اميه بود:

1- درهر شرايطي و هر زماني امر به معروف و نهي از منكر را بر خود واجب مي‌دانستند و هيچ پيش شرطي را هم در اين مورد لحاظ نمي‌كردند و در فكر ضرر و زيان و نتيجه هم نبودند و نفس عمل بر ايشان اهميت داشت همين امر موجب رواج نوعي عملزدگي و تأكيد بر عمل و نظر هم براي خودشان و هم ساير مسلمانان شد. تا حدي كه عمل به احكام ديني يكي از اركان مهم اعتقادي آنها و حتي مهم ترين ركن تلقي مي‌شد و ايمان بدون عمل را مردود مي‌شمردند فاعل و كننده گناهان كبيره را خارج از دين مي‌دانستند (بشدت از لحاظ ديني سخت‌گير بودند مخصوصاً از لحاظ دروغ گفتن) از اين جهت بر خلاف مرجثه و نقطه مقابل آنان بودند. (چون مرجئه براي تطهير حاکمان اموي،  قضاوت در مورد افراد را به مشیت حضرت حق در روز قيامت واگذار می کردند. )

2- نكته جالب ديگر در باب خوارج - عدالت طلبي،  آنهاست به عنوان مثال در باب رهبري جامعه اسلامي معتقد بودند كه هر شخص را كه آنها (جماعت خوارج) با راي خود برگزينند و او با مردم به عدل رفتار كند و از ظلم و جور بپرهيزد او امام است. درحاليكه جميع اهل سنت و تشيع،  امامت را ازآن قريش مي‌دانستند ولي از نظر خوارج امام مي‌توانست حتي غير عرب و بنده عجمي هم باشد (نفي سيادت عربي) علت اين مسئله هم انحرافات و شبهات زياد آن دوران پيرامون مسئله رهبري بود (عملكرد عثمان و قتل وي-جنگ جمل و رويارويي دو طيف متشخص ادعاي معاويه (از طرف عمر) براي فرمانروايي بر شام معتقد به وجوب و خروج عليه امام جائر و جنگ باوي بودند . عقيده ای به قريشي بودن خليفه نداشتند و مي گفتند چون اعراب،  تاوان دعواهاي قريش را مي دهند پس لزومي ندارد خليفه قريشي باشد. (بر خلاف شيعیان و خصوصاً اهل سنت)

از نظر خوارج امر به معروف و نهي از منكر مراتب نداشت (مرحله قلبی،  لسانی و عملی) و همان جا بايد با قدرت و شدت آخرین مرحله حكم را اجرا كرد. اهل تقيه نبودند(چيزي كه شيعه به آن شناخته مي شود تقيه است) خوارج،   تقيه را نشانه ترس مي دانستند. از نظر خوارج عمل،   شرط ضروري و لاينفك ايمان است و ارتكاب گناه كبيره باعث خروج از ايمان و ورود به كفر مي شود و خداوند هم دستور جهاد با كفار را داده است. سوره يوسف را قبول نداشتند چون داستاني عاشقانه است و مي گفتند چنين داستاني نمي تواند براي قرآن باشد.

اندیشه سیاسی مرجئه: رجاء

بر خلاف خوارج،  عمل را شرط ضروري و لاينفك ايمان نمي دانستند و گناه كبيره را باعث از بين رفتن ايمان نمي پنداشتند (معصيت ضروري به ايمان نمي زند و باعث خروج فرد از ایمان نمی شود). بسيار سهل گير بودند و اينكه براي مناجات با خدا نياز به روش خاصي نيست و شكل خاصي براي ايمان توصيه نمي كردند و به جاي نماز،  اشکال دیگر عبادت را توصيه مي كردند. سوره توبه را توجه مي كردند اينكه آيا خداوند گناهكاران را عذاب مي كند يا موفق به توبه مي كند.

امويان به اين تفكر(مرجئه) بسيار دامن زدند چون از لحاظ عمل به دين،  سابقه خوبي نداشتند و تظاهر به فسق مي كردند و اين تظاهر را نوعي پرستیژ و كلاس اجتماعي مي دانستند،  با رواج تفكر مرجئه دست آنها با وجود عدم پايبندي به دين،   براي حكومت و دست اندازی به جان و مال و نوامیس مسلمانان باز بود.

 

فصل چهارم (تعابیر و مفاهیم مهم سیاسی در جهان اسلام)

1 امت: در آغاز اسلام واژه امت برای تعیین اجتماع اسلامی به کار می رفت- امروزه به معنی کشور یا ملت می باشد.

در امت نخستین اسلامی،  همه مردم پایگاه  مساوی داشتند و اختلاف طبقاتی وجود نداشت،  با گسترش فتوحات اسلامی اقوام مختلفی از ایرانیان،  یونانیان و تازیان وارد قلمرو اسلام شدند که اگر چه در زمینه های فرهنگی و اجتماعی با یکدیگر تفاوت هایی داشتند،  همه آنها به پذیرش اسلام و جامع بودن آن و دفاع از آن اعتقاد داشتند.

2- خلافت: به معنی جانشین ساختن است. این واژه در قرآن درباره حضرت آدم و داود (ع) به کار رفته است.

در آیین اسلامی خلیفه عنوانی است که به جانشین پیامبر اکرم (ص) داده شد. او مرجعیت و قدرت کامل در مسائل دینی و سیاسی را دارد مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند.

بنابر کتب اهل سنت خلیفه باید مرد- بالغ- عادل و از قریش باشد- اما افضل و معصوم بودن را شرط اصلی خلافت نمی دانند. برخلاف آنها شیعه اعتقاد دارند خلیفه باید از میان اهل بیت پیامبر و از اولاد حضرت فاطمه (س) باشد.

اختلاف عمده شیعه و اهل سنت بر انتخاب خلیفه و امام این است که شیعه اعتقاد دارد انتخاب امام مانند تعیین انبیاء از سوی خداوند می باشد ولی اهل سنت به اصل انتخاب اهل حل و عقد و بیعت مسلمانان برای خلافت اعتقاد دارند.

باروی کار آمدن معاویه و خلفای عباسی خلافت از معنای واقعی خود دور شد و در نهایت تنها شرط خلافت یعنی داشتن نیروی نظامی نیرومند و احترام به اعتقادات دینی مسلمانان باقی ماند.

4- سطلنت: چون آغاز دوره ی اسلامی سپری شد عنصر جدیدی در جهان اسلام پدید آمد که این عنصر را سلطنت و گاهی ملک نامیدند. در دوره بنی عباس سلطنت در بلاد اسلامی رایج شد: تا آنجا که عضدالدوله دیلمی از خلیفه عباسی لقب «شاهنشاه» می گیرد.                                                                      اولین کسی که در تاریخ اسلام صریحاً از خلیفه لقب سلطان گرفت «محمود غزنوی» بود. با اعطای لقب «سلطان» به محمود غزنوی،  در حقیقت خلافت دو پاره شد. جنبه ی قدرت و اجرای خلافت به دست سلاطین افتاد و جنبه روحانی آن همچنان برای خلیفه باقی ماند. به طور کلی با ظهور سلجوقیان وخوارزمشاهیان از اهمیت و ا عتبار خلیفه کاسته شد تا اینکه در سال 1924 نهاد خلافت عثمانی توسط آتاتورک ملغی شد.

5- وزارت:

وزارت در لغت به معنای سنگین و بار است و در اصطلاح یکی از شغل های سلطانی و رتبه های ملوکی است. ابن خلدون می نویسد،  وزارت به معنی معاونت است،  تو گویی وزیر کسی است که سنگینیها و بارهای سلطان بر عهده اوست. در فارسی به وزیر «دستور» می گفتند. وزارت در تاریخ اسلام و ایران- والاترین مراتب دولتی و مقام رسمی کسی بود که مشاور و معاون پادشاه و سلطان بوده است.

ظاهراً وزارت از عهده عباسیان آغاز شد و،  ابوسلمه خلال،   از سوی خلیفه سفاح به عنوان «وزیر آل محمد» معروف شد. هارون الرشید و مامون وزارت با روی کار آمدن «برمکیان» رونق یافت،  اما در دوره سلطنت ترکها از اعتبار آنها کاسته شد. با ظهور سامانیان مقام وزارت در ایران رونق تازه گرفت و عنوانی بزرگ شد. در زمان آل بویه کسانی چون «صاحب بن عباد» و عهد سلجوقیان «عمیدالملک کندری و خواجه نظام » به مقام وزارت آبروی بسیاری دادند. در عهد مغول وزارت تا حدی جنبه ی مشورتی داشت ولی در زمان ایلخانان وزیران چون خواجه فضل الله دچار سرنوشت تلخی شدند. در زمان صفویان وزارت غالباً به عنوان مشاور و منشی عالی مقام بود ولی به عنوان شخص اول کشور بعد از پادشاه نبود. در عهد قاجاریه مخصوصاً از زمان فتحعلی شاه با ازدیاد رابطه با اروپا،   وزارت به عنوان «اعتماد الدوله و صدراعظم» مبدل شد. کسانی چون قائم مقام فراهانی وامیرکبیر رونق خاصی به وزارت دادند.

فصل پنجم: (رجال دینی- سیاسی- کلامی و سیاست نامه نویسان اهل سنت)

1 الماوردی:

وی درکتاب احکام سلطانیه که مشهورترین اثر سیاسی اوست که در باب انواع حکومت ها و نظم و اداره آنها مطالب نوشته است،  او کتاب خود را به بیست باب تقسیم می کند.

الف) امامت: وی معتقد است که «از وجود حاکم نیرومندی چاره نیست که میان آرزوهای مختلف وحدت ببخشد و گردنکشان را از کشور براند» بعد تاکید می کند که «امامت را دو وظیفه بزرگ است،  امر دین و سیاست دنیا» .

وی در ارتباط با رابطه بین امام و حاکم،  نظریه،  پیمان اجتماعی را بیان می کند. بر اساس این پیمان هر یک از دو طرف حقوق و واجباتی دارند که هرگاه یکی از طرفین از آنجا آن سرباز زند،   طرف مقابل حق دارد آن پیمان را نادیده بگیرد. و چون امام به انجام امور مردم قیام کند،  مردم نیز وظیفه دارند از او اطاعت کنند و او را یاری نمایند. تا زمانیکه حال امام تغییر نکند.

ب) ولایت عهد: ماوردی آن را جایز می شمارد و دلیل او برای این کار وجود دو سابقه در خود اسلام است که مسلمین به آن عمل کرده و  رد نکردند. یکی خلافت عمر و دیگری خلافت شورایی بود که عثمان خلیفه شد.

ج) وزارت: ماوردی برای وزارت به دو پایه استناد می کند. یکی قرآن که در آنجا موسی وزیر طلب می کند که او را یاری دهد و دیگری مصلحت عامه،  چه مصلطحت عامه وجود وزیر یا وزیرانی که بخشی از مسولیت های امام را بر عهده بگیرد لازم می آورد.

او وزارت را به دو قسم تقسیم می کند: وزارت تنفیذی که وزیر مکلف به اجرای اموری است که بر عهده او می باشد و استقلال ندرد. دیگری وزارت تفویضی که استقلال دارد و در امور به رای خویش عمل می کند.

و) امارت: که مانند وزارت بر دو قسم است: یکی امارت خاصه که نفوذ امیر محدود است و دیگری امارت عامه که اعتبار و وظایف امارت و سیعتر است و دستش در انجام امور مهم باز است.

هـ) ولایت قضا: وی استقلال قضاء را مطرح می کند و صریحاً می گوید «اگر امام یا حاکم بمیرد قضاء او معزول نمی شود و همچنین می گوید جایز نیست قاضی هدیه بپذیرد.

و) حسبه: ماوردی حسبه را چنین بیان می کند« حسبه عبارت از امر به معروف است آن  زمان که ترک شده باشد و نهی از منکر است وقتی انجام آن ظاهر گشته باشد».

ماوردی دو بحث خلافت و سلطنت را به یکدیگر اتصال داد به این گونه که خلیفه برای سلطان لباس و خلعت می فرستد و از طرف دیگر سلطان به نام خلیفه سکه می زند و خطبه می خواند. اندیشه سیاسی ماوردی در جهت تثبیت مقام خلیفه در داخل و خارج از قلمرو اسلامی در هنگامه ای بود که اقتدار خلیفه بغداد با اقدامات فاطمیان ایران و مصر و ترکان تهدید می شد.

2- خواجه نظام الملک طوسی: نمونه برجسته سیاست نامه نویسی در جهان اسلام

از کتاب سیاست نامه که شامل اندیشه های خواجه در سیاست نظری وعملی است معلوم می شود که خواجه فیلسوف سیاسی به مانند فارابی و ابن سینا نبود. بلکه اندیشه های او در سیاست بیشتر مأخوذ از تجارب عملی خود او در سیاست و به ویژه بر پایه فقه شافعی و کلام اشعری است.

وی در بررسی سیاست از تعلیل تاریخی و تاریخی گری استفاده می کند،  و مانند اغلب دولتمردان ایرانی اعتقاد داشت که پادشاهی لطف و عنایت الهی است و می گوید این خداست که سلطان را برمی گزیند نه مردم. خواجه آرمانگرا نیز بوده و در مورد «پادشاهی می نویسد» «پادشاه را رأی قوی به از لشکر قوی» و ظهور سلاطین خوب و ستمکار را به «حادثه آسمانی و سعادت آسمانی» یاد می کند.

 

 

منش سیاسی خواجه نظام الملک طوسی:

برگرفته از کتاب "قدرت،  دانش و مشروعیت در اسلام" دکتر فیرحی:

نظام الملك (408ـ 485ه'. ) در مدت سى سال وزارت خود در دستگاه آلپ ارسلان (455ـ 465ه'. ) و, نيز, پسرش ملك شاه (465ـ 485ه'. ) كه هر دو از پادشاهان بزرگ سلسله سلجوقى بودند, سررشته كليه امور سياسى و مذهبى را بر عهده داشت. اين وزير نامدار ايرانى, با تإسيس سلسله اى از مدارس نظاميه بزرگترين نهضت فرهنگى را در تاريخ اهل سنت, و بمنظور گسترش فقه شافعى و كلام اشعرى, آغاز نمود. هدف عمده نظاميه ها, دفاع و توسعه سياست سنى, (اعم از خلافت عباسى و سلطنت سلجوقى) در مقابل نهضت نامرئى شيعه و بويژه اسماعيليان مصر بود. از اين رو, تمام مساعى خواجه استخدام قلم و عالمان نظاميه ها, بمنظور اقدامى متقابل در مقابل جامع شيعى الازهر بود. نورالله كسائى در توضيح سياست آموزشى و تبليغاتى خواجه مى نويسد:

خواجه به خاطر تعصب شديد مذهبى و اعتقاد خاصى كه به خلفاى سنى مذهب عباسى داشت, مصمم گرديد دارالخلافه بغداد را به عنوان يكى از بزرگترين مركز تبادل آرإ و عقايد مذهبى و حاكم بر جميع شئون اجتماعى مسلمانان در آورد. از اين رو كوشيد كه با صرف مبالغ زياد در بناى اين مدرسه[ نظاميه بغداد] و انتخاب استادان دانسمند و بنام و تعيين راتبه و مستمرى براى مدرسان و طلاب و ديگر برنامه هاى ابداعى, نظاميه بغداد را به صورت يكى از بزرگترين پايگاههاى مذهبى و تبليغاتى شرق اسلام در آورد تا بدين وسيله بتواند با تبليغات شديد و موثر اسماعيليه كه با سرعتى شگفت آور از سوى جامع الازهر قاهره, مركز خلفاى فاطمى, خلافت عباسى و مذاهب اهل سنت را تهديد مى نمود, به مبارزه بر خيزد. از اين جهت در اعمال همه امكانات مادى و نفوذ سياسى خويش در راه اعتلاى اين مدرسه كوشش فراوان نمود و تا حدودى نيز در اين راه توفيق حاصل كرد, زيرا نظاميه بغداد در اسرع وقت به صورت يكى از دار العلم هاى بزرگ اسلامى در آمد و توجه طالبان علم را از اقصى نقاط اسلامى به سوى خود جلب نمود.

مدارس نظاميه كه با توجه به عوامل خاص سياسى و مذهبى تإسيس شده بودند, از آغاز به كار خود در نيمه دوم سده پنجم (از سال 459ه) بيش از سه قرن منشإ تحولات شگرف در زمينه هاى سياسى و علمى و مذهبى جهان اسلام, يا لااقل در قسمت مشرق تمدن اسلامى گرديد. اين مدارس عموما براى پيروان مذهب شافعى وقف شده بودند و دانشمندان, قضات, شيخ الاسلام ها و سياستمداران بى شمارى را براى بسط قدرت سياسى اهل سنت و جلوگيرى از تبليغات شيعه اثنى عشرى و اسماعيليه توليد نمودند. امام الحرمين, و نيز امام محمد غزالى از بزرگترين مدرسان نظاميه هاى بغداد و خراسان بودند كه مذهب شافعى و كلام اشعرى را شكل نهايى دادند و بدين سان, پابه پاى تركان سلحشور سلجوقى, مشروعيت خلافت و سلطنت سنى را تا به اقصى نقاط دنياى اسلام بسط داده و نيرو بخشيدند

سياستها و كوششهاى نظام الملك واقعا نتيجه داده بود; زيرا در تاريخ اسلام كمتر دوره اى مى توان يافت كه به اندازه عصر خواجه از وحدت و قدرت سياسى ـ فرهنگى برخوردار باشد. خواجه با تإسيس و تقويت نظاميه ها نه تنها يك مذهب خاص رسمى تإسيس نمود و ديگر مذاهب و مكاتب اسلامى را به حاشيه راند, بلكه به انحصار دانش و بهره گيرى سياسى از آن پرداخت. نظاميه ها به تربيت افرادى پرداختند كه بتوان پس از فراغت از تحصيل, از وجودشان در مشاغل حساس دولتى و اجتماعى و به نفع مقاصد دولت بهره بردارى نمود.

 نظاميه ها بطور كلى سه كار ويژه مهم داشتند كه تإثير به سزايى در آينده تمدن اسلامى و انحطاط آن بر جاى گذاشت:

نخست اينكه نظاميه ها تمام توان سياسى و مالى جامعه اسلامى را در انحصار خود قرار دادند. خواجه با صرف مبالغى هنگفت, همه امكانات دولتى را با سرپوشى از علم دوستى و فرهنگ پرورى, در اختيار مذهب شافعى قرار داد و موجب محدوديت و سلب آزادى ديگر انديشه ها و عقايد گرديد. ثانيا, با گسترش نظاميه ها و افزايش تعداد فارغ التحصيلان اين مدارس, بيشتر مناصب قضايى, ادارى, سياسى و فرهنگى بدست شاگردان و اصحاب نظاميه افتاد و زمينه وحدت و انسجام مذهبى ـ اجتماعى و در نتيجه سياسى را تدارك نمود. همين شاگردان در حفظ و استمرار كار كردهاى نظاميه ها نيز نقش موثرى بعهده گرفتند; نظاميه بغداد بيش از سه قرن با شهرت و اعتبارى بى مانند بر چهره بغداد مى درخشيد. دانشمندانى كه در خلال اين دوره طولانى از نظاميه بغداد فارغ التحصيل شده بودند هر كدام در عصر خويش به مناصب عاليه دولتى و اجتماعى, از قبيل وزارت, قضاوت, فتوا, رياست مذهبى, استاد مدارس علميه, و خطابه و وعظ دست يافتند. در سايه همين افراد با نفوذ بود كه نظاميه بغداد تادير گاهى, به رغم بحرانهاى سياسى و اجتماعى بسيار, و حتى سقوط بغداد توسط مغول, از بسيارى مصائب و نابسامانيها مصون ماند و به باز توليد انديشه ها و افكار بنيانگذاران آن پرداخت. يكسان سازى فرهنگ سياسى از جمله نتايج اين چرخه توقف ناپذير قدرت / دانش بود.

سرانجام, سومين كار ويژه نظاميه ها كه از مبانى گفتمان شافعى و اشعرى بر مى خاست, تعصب و تمحض در علوم نقلى و ضديت آشتى ناپذير با عقل و فلسفه بود. نظاميه ها, همان گونه كه خواجه انتظار داشت عملا در راه مبارزه با تبليغات شيعى و عقايد و آرإ فلاسفه به فعاليت پرداختند. سازمان آموزشى نظاميه با التزام جدى و واجب الرعايه بر روش شناسى شافعى و كلام اشعرى, بنياد و ساختارى ضد عقلى داشت و از همين موضع ـ كه در واقع, همسوى با ساخت قدرت سنى است ـ به سركوب خردگرايى شيعه و فلاسفه همت مى گماشت. امام ابو حامد غزالى مدرس عاليقدر نظاميه دو كتاب المستظهرى (فضائح الباطنيه) و تهافت الفلاسفه را در رد فاطميان و فلاسفه نگاشت و با شخصيت ممتاز و بر جسته اى كه داشت, ساليان درازى از نفوذ خردگرايى در زندگى سياسى مسلمانان, بويژه محافل اهل سنت جلوگيرى نمود. وى چنان هزيمتى به فلسفه تحميل كرد كه خردگرايى را به نهان كارى و اختفإ كشانيد و اندك اندك فلسفه را يكسره از حيات فرهنگى و سياسى مسلمانان بيرون نمود; زيرا متعاقب اين كتاب, فتاوى بسيارى مبنى بر تحريم تحصيل فلسفه و اشتغال و تدريس آن صادر شد.

تهاجم غزالى و اصحاب نظاميه ها, به فلسفه و هر نوع خردگرايى در تمدن اسلامى, قبل از هر چيز, انگيزه و نتايج سياسى داشت. رواج فقه نقلى و گذشته نگر توسط نظاميه ها, عموما براى مقابله با ((الازهر)) و شيعيان بود كه با تكيه بر فلسفه يونان و روش شناسى عقلى به نقد گذشته سياسى و بنابراين موقعيت كنونى سياست سنى در دوره ميانه مى پرداختند. بدين سان, تلاش نظاميه ها در هزيمت فلسفه و سلطه حديث گرايى, در عين حال كه ريشه هاى هر گونه فهم عقلى از ديانت را مى خشكاند, بويژه براى پادشاهان و فرمانروايان دوره ميانه سودمند بود و حاكمان را از نقادى خرد ورزانه و پذیرش مسئوليت رفتارهاى سياسى ـ اجتماعى مصون مى نمود. حاكمان جامعه اسلامى با استفاده از محصولات فرهنگى ـ سياسى نظاميه ها, سالهاى دراز, به عوام فريبى و توجيه مشروعيت خود پرداختند.

3- امام محمد غزالي: سلفی گرا ی صوفی مشرب

الف) نكاتي درمورد غزالي       ب) برجستگيهاي فكري غزالي

الف) نكاتي در مورد غزالي

1- سيطره و تبحر گسترده و عميق در علوم آن دوران (فقه،  كلام،  فلسفه و تصوف)

2- رشد و ارتقاء و منزلت  فراگير اجتماعي وي و پشت پا زدن وي به همه اينها (سفر به شام،  بيت‌المقدس،  مكه و عهد در خانه خدا: حاضر نشدن نزد هيچ سلطاني و مجادله ننمودن در مباحث مباحث فقهي و كلامي

3- معرفي كتاب احياء علوم الدين

در صدد زنده كردن علوم دين بود و آنها را به صراط صواب نخست باز آورد و داد باطن شريعت را از ظاهر آن بستاند و توجه خواص را از فقه و كلام و غور در غوامض آن علوم به سير فني الانفس (و نه في الافاق : فقه و كلام) ستردن رذايل و تطهير باطن و علم طريق آخرت متوجه سازد . از نظر غزالي عده‌اي دين را در فقه خلاصه كرده‌اند كه از نظر غزالي فقه چيزي جز نيست جز فتاواي قضايي و جدل و مناظره براي كوفتن خصم

تز مهم غزالي در مورد فقه و ايده‌هاي وي در مورد فقيهان : فقه علمي است دنيوي نه دینی

دو استدلال وي درمورد دنيایي دانستن فقه: (البته استدلالهای بیشتری عرضه شده است)

استدلال اول: 1- بشر موجودي است اجتماعي؛ لذا ضرورت تقسيم و تنوع مشاغل . . . . که منجر به تضاد و تزاحم می شود (البته این تضاد لازمه حيات دنيوي و اجتماعيست و گریزی از آن وجود ندارد) و ضرورت رفع تضادهای دنیوی با توجه به علم حقوق شرعي = فقه) (نتیجه اینکه فقه علمي است دنيوي) از نظر غزالي انسان اگر تنها باشد و يا فرضاً صوفی باشد نياز چنداني به فقه ندارد .

استدلال دوم : اعمال انسان به دو قسمت تقسيم مي‌گردند :

1- اعمال جوارح (علم ظاهر):   عادات - عبادات

2- اعمال جوانح: قلوب: مهلكات (مذموم) منجيات (ممدوح)

فقه به ظاهر اعمال حکم می کند و معطوف به اعضاء و جوارح ماست. نجات و شفای قلب کار علم فقه و فقه دان نیست.

در مجموع كتاب احياء از چهار بخش عادات عبادات،  مهلكات و منجيات تشكيل شده است و هر بخش شامل ده قسمت است (كوچك ترين بخش عبادات وبزرگترين آنها منجيات است) جالب است كه چنین باب بندی از کتاب تحت تأثیر نگرش وي به فقه و تصوف می باشد. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ شنبه 23 دی 1391برچسب:, توسط ابراهیم غلامی کارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام